مهدی گلشنی: دانشگاه آکسفورد بهتر از ما به شبهات خداناباوران پاسخ میدهد!
تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۶۰۳۶۳
برنده جایزه علم و دین بنیاد تمپلتون انگلیس میگوید: تغییراتی که در دو سه دهه اخیر در مجامع علمی غرب حاصل شده است در داخل ایران منعکس نمیشود، ولی مسائل منفی غرب فوراً در داخل ایران ترجمه و ترویج میشود. به گفته وی فیزیکدانان و فلاسفه در غرب فهمیدهاند که باید با هم کار کنند، ولی در ایران متأسفانه فلاسفه، فیزیکدانان را تحمل نمیکنند و برعکس.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش «مبلغ»، مهدی گلشنی، استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، اول آذرماه در نشست علمی «احیای دین و فلسفه در جهان غرب در دهههای اخیر» با بیان اینکه متأسفانه ما ایرانیان عادت داریم که مسائل منفی غرب را به سرعت تقلید کنیم و گرفتار خودباختگی هستیم، گفت: در حالی که در غرب گرایش به فلسفه و الهیات رو به رشد است، ولی هیچ اثری از آن در کتب و رسانههای ما منعکس نمیشود. البته اخیراً برخی کتابهای مهم و خوب ترجمه شدهاند. در سه حوزه علوم انسانی، فلسفه و دین اتفاقات بسیار خوبی در غرب افتاده و فرصتی را برای خداباوران ایجاد کرده است و باید از این فرصت استفاده کنیم.
گلشنی با بیان اینکه علوم در یونان قدیم، فلسفه و متافیزیک داشتند و وقتی به جهان اسلام منتقل شد همین قضیه رخ داد، اظهار کرد: البته در جهان اسلام متافیزیک اسلامی بر علم حاکم بود؛ در دوره تمدن اسلامی (که ۳۵۰ سال رقیب نداشت) علم و دین به هم پیوسته بودند و علم بخشی از دین و عبادت دینی بود. ابوریحان تفحص در طبیعت را عبادت تلقی میکرد. در قرون وسطا این قضیه تداوم یافت. کوپرنیک که دوره او قبل از شروع دوران علم جدید است، کار علمی خود را عبادت میدانست و نیوتن این تفکر را داشت. نیوتن نامهای به اسقف وقت نوشت که امیدوارم کتاب من باعث نزدیکی بندگان به خدا شود؛ او موحد بود و به تثلیث معتقد نبود؛ لذا حتی نمیخواستند او را در کلیسا دفن کنند، ولی مجبور شدند.
آغاز نظریات ضد دینی در غربنظریهپرداز فیزیک با بیان اینکه این روند با بروز برخی فلاسفه ضد خدا مانند هیوم و کانت تغییر یافت، تصریح کرد: در نیمه اول قرن ۱۹ دو حادثه مهم رخ داد؛ یکی ظهور آگوست کنت بود که مکتب پوزیتیویسم و علم مثبت را راه انداخت و خود را پیامبر علم جدید دانست و با فعالیت او و افراد همطیفش، فلسفه کنار رفت و دین هم تضعیف شد. در نیمه اول قرن ۱۹ داروینیسم ظهور کرده بود و داروین مسئله خدا را کنار گذاشت. داروین لاادریگرا بود، ولی پیروان او تندرو شدید علیه دین بودند و به دنبال تئوری تکامل رفتند و معتقد بودند که خدا و فلسفه باید کنار بروند. ارنست ماخ معتقد به پوزیتیویست بود. او تعدادی شاگرد برجسته مانند انیشتین داشت؛ او اول پوزیتیویست شد، ولی فورا آن را کنار گذاشت، ولی در قرن ۲۰ پوزیتیویسم منطقی و موارد قابل مشاهده مورد توجه قرار گرفت؛ لذا دین و خدا و فلسفه را کنار گذاشتند و گفتند هیچکدام قابل مشاهده نیست تا اینکه هایزنبرگ نظریه کوانتوم را ارائه و فقط به نتایج تجربی توجه کرد.
وی با ذکر اینکه از چیزهای جالب کوانتوم این بود که میگفتند در مباحث اتمی، شانس حاکم است، اظهار کرد: در قرن ۲۰ اکثریت علما دین و فلسفه را کنار گذاشتند، اما در نیمه دوم قرن ۲۰ تحولات مهم دیگری رخ داد؛ کوپر مطرح کرد ما ارزشهای اخلاقی را از قضایای علمی نمیتوانیم نتیجه بگیریم؛ لذا ارزشهای اخلاقی توجیهگر لازم دارد. سپس کتاب محدودیتهای علم نوشته شد و نویسنده آن گفت علم جوابگوی یکسری مباحث نیست. او این سؤال را مطرح کرد که از کجا آمدهام و آمدنم بهره چه بود و نتیجه گرفت که ادیان یا فلسفه باید به این سؤالات جواب دهند. کوپر این حرف را گفته و بر فلسفه تأکید کرده بود و اندیشمندانی گفتند که فقط دین میتواند به سؤالات بنیادی پاسخ دهد.
گلشنی با بیان اینکه سؤالاتی از این دست مطرح شد که چرا فقط همین دنیا را داریم و نمیتوانیم آن را بفهمیم، ادامه داد: در ابتدای انقلاب اسلامی آقای سروش کتاب دانش و ارزش را نوشت و گفت که علم و اخلاق جدا هستند. کوپر گفت که علم و اخلاق جدا هستند، ولی بعد گفت اگر عالِم بخواهد کار علمی کند، باید اخلاق را داخل علم خود کند، ولی این حرف در داخل کشور انعکاس نیافت و این باعث تأسف است. مورد دیگری که باعث بازگشت به فلسفه در غرب شده این است که فلسفه به صورت اتومات وارد علم میشود. یک فیلسوف ایرلندی مقیم آمریکا گفت کتاب نیوتن مملو از مسائل متافیزیکی فوق علمی است.
وی با اشاره به اینکه هیچ علمی بدون اصول نیست؛ مثلاً تمام هندسه مبتنی بر ۵ اصل است که اقلیدوس بنا کرد، افزود: البته خواجه نصیر این هندسه را ناقص دانست و آن را تکمیل کرد و انیشتین از هندسه غیراقلیدوسی بهره برده است و کتاب خواجه نصیر هم، چون مکمل اصول اقلیدوسی بود مورد توجه قرار گرفت. در نیمه اول قرن ۲۰ فیزیکدانان معتقد بودند که در دنیای اتمی، شانس حاکم است، ولی بعد با وجود نظریه کوانتوم، افرادی بر قانون علیت تأکید کردند. همچنین این مسئله از سوی وندرک مطرح شد که دنیا بیهدف است، ولی بلافاصله دانشمندان تراز اول جواب او را دادند که اگر جهان بیهدف است برای چه ما کار علمی میکنیم؟ آنقدر ایراد به وندرک که استاد بنده بود گرفتند که نظر خود را تغییر داد و خودش گفت هیچ چیزی نگفتهام که اینقدر مخالف داشته باشد؛ لذا یک درجه عدول کرد و گفت هرقدر جلوتر برویم کشف هدف دنیا دشوارتر میشود، و به تدریج عقبنشینی کرد. در سال ۱۹۷۴ یک فیزیکدان لهستانی این اصل را مطرح کرد که براساس شواهد، ۴ نیرو در طبیعت داریم، جهانی که انسان ذیشعور در آن است باید بین این ۴ نیرو رابطه خاصی برقرار کند؛ مثلاً نیروی هستهای قوی باید ۴۰ برابر نیروی دیگری انرژی داشته باشد و اگر این تفاوت اندکی داشت جهان به این مرحله نمیرسید؛ بنابراین در طبیعت تنظیمی ظریف در ثابتات طبیعت دارد و وقتی بین خداپرستان این بحث مطرح شد گفتند که ثابتات انرژی را خدا تنظیم کرده است.
اعتراف علمای غربی به پیوستگی علم و دینوی ادامه داد: از دهه ۱۹۶۰ به بعد ظهور خداباوری در دانشمندان تراز اول شروع شد و اندیشمندان مقاله نوشتند که علم و دین در حال نزدیک شدن به هم هستند و در آینده یکی خواهند شد. ژان پل دوم گفت که عدهای از کشیشان مسیحی باید فیزیک و اقتصاد و سایر علوم روز را بیاموزند؛ علامه جعفری این پیشنهاد را به آیت الله سیدعبدالهادی شیرازی در نجف داده بود.
گلشنی با بیان اینکه پاپ در یک کنفرانس علم و الهیاتی که بنده حضور داشتم سخنرانی خوبی داشت، اظهار کرد: اگر حوزه به زبان روز آشنا بود، فلسفه اسلامی بسیار اثرگذار بود، زیرا افکار در غرب افکار الحادی قدیم نیست و افکار بسیار به ما نزدیک شده است و باید از این موقعیت استفاده کنیم. وقتی از واتیکان برگشتم در نامهای به مقام معظم رهبری نوشتم که خوب است تعدادی از حوزویان در علوم روز هم متخصص شوند. شبهات الحادی قبلاً از طریق فلاسفه الحادی ایجاد میشد، ولی الان از سوی دانشمندان علوم مطرح است و جالب اینکه بهترین جوابها را خود فلاسفه الهیاتی به آنها دادهاند؛ لذا باید تعدادی از حوزویان در علوم هم متخصص شوند.
وی با بیان اینکه انجمن فلاسفه خداباور چندهزار عضو دارد و قضیه خیلی فرق کرده است و جایگاه خوبی برای دین پیدا شده است، تصریح کرد: مثلا رئیس انجمن فلاسفه انگلیسی سخنی به بنده گفت که وقتی به آیتالله مصباح منتقل کردم ایشان از اینکه یک فیلسوف در سکولارترین کشور غرب چنین حرفی بزند تعجب کرد. در دهه ۱۹۹۰ انجمن بینالمللی علم و دین مطرح و چند سال بعد افتتاح شد؛ افتتاحیه این انجمن، که برخی فلاسفه لاادریگرا در آن حضور داشتند، در قرناطه اسپانیا برگزار شد. این شهر در دوران تصرفات در دست مسلمین بود و وقتی علت برگزاری افتتاحیه را سؤال کردم، گفتند که مسیحیان و یهودیان و مسلمین در آنجا در صلح کامل زندگی میکردند.
فرصت بینالمللی بازگشت به دینگلشنی تصریح کرد: متأسفانه اتفاقاتی که در غرب رخ میدهد در کشور ما به حد کافی بازتاب نداشته است؛ انگلیس سکولارترین کشور اروپایی است، ولی دانشگاه کمبریج انجمن علم و دین را ایجاد کرد و شبهات ضد دین و ضد خدا را پاسخ دادند؛ لذا باید از این فرصت بینالمللی استفاده کنیم؛ مسائل منفی غرب به ما میرسد و فوراً ترجمه و ترویج میشود، ولی نکات مثبت بازتابی ندارد. به آیتالله فیاضی گفتم که در کتابخانه آکسفورد ۴ کتاب ضد نسبیتگرایی وجود داشت که همه آنها را خریدم؛ لذا این روشنگری در غرب شروع شد و انجمن علم و دین فعال است. برخی فلاسفه بنام مانند سوئین برگ، ملحد بودند، ولی خداباور شدهاند. کتابی در آمریکا به نام فلاسفه خداباور منتشر شده و همه اینها نوید خوبی برای آینده است.
وی تاکید کرد: تغییراتی که در دو سه دهه اخیر حاصل شده است در داخل منعکس نمیشود؛ فیزیکدانان و فلاسفه در غرب فهمیدهاند که باید با هم کار کنند؛ انیشتین چند دهه قبل این سخن را گفت و الان برخی دانشگاههای غربی مانند کلمبیا به این نتیجه رسیدهاند. در سال ۲۰۱۲ آکسفورد و کمبریج این کار را کردند تا فلاسفه و فیزیکدانان با هم کار کنند. ما غافلیم و متأسفانه فلاسفه، فیزیکدانان را تحمل نمیکنند و برعکس. دانشجوی ما خداباور وارد دانشگاه میشود، ولی بیخدا بیرون میرود، در حالی که در ۵ سال اخیر بخش فلسفه فیزیک در برخی دانشگاههای غربی راهاندازی شده است و باید جلوی ضرر کنونی را بگیریم و تحولات مثبت را تقلید کنیم.
منبع: فرارو
کلیدواژه: مهدی گلشنی دین خدا قیمت طلا و ارز قیمت موبایل علم و دین قرن ۲۰
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۶۰۳۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تاثیرات سلوکیان بر خاورمیانه: از تاثیر بر هنر و فلسفه تا مواجهه با شورش یهودیان
فرارو- روایت غالبا گفته شده از خاورمیانه مملو از ظهور و سقوط امپراتوریهایی مانند هخامنشیان، عباسیان و عثمانیها است. تسخیر امپراتوری ایران هخامنشی توسط اسکندر مقدونی در سال ۳۳۰ پیش از میلاد مسیح یکی دیگر از فصلهای معروف است. با این وجود، قدرت قابل توجهی که پس از مرگ اسکندر مقدونی پدیدار شد و خود را در قالب امپراتوری سلوکی به نمایش گذاشت تا حد زیادی مبهم باقی مانده است.
به گزارش فرارو به نقل از فِر آبزرور، سلوکوس یکم نیکاتور یکی از ژنرالهای اسکندر مقدونی سلسله پادشاهی وسیعی را ایجاد کرد. او دیگر جانشینان اسکندر که مجموعا به نام دیادوچی شناخته میشوند پس از آن که پردیکاس نائب السلطنه منتخب اسکندر نتوانست قدرت را حفظ کند برای قلمروی درون امپراتوری با یکدیگر رقابت کردند. هنگامی که گرد و غبار فرو نشست سلوکیان خود را در میانه کنترل سهم امپراتوری یافتند. قلمرو امپراتوری سلوکی در دوران اوج خود از آناتولی (ترکیه امروزی) تا دره سند در هند امتداد داشت.
سلوکیان علیرغم تسلط جغرافیایی و نفوذ پایدار اغلب در بحثهای خاورمیانه به سطح پاورقی تنزل داده میشوند. آنان تحت الشعاع همتای خود در مصر یعنی بطلمیوس یکم سوتر فرمانروای مصر و از سرداران اسکندر مقدونی قرار گرفته اند که در غرب به خاطر جمع آوری کتابخانه اسکندریه و به دلیل سوء استفادههای کلئوپاترا آخرین عضو دودمان خود مشهور هستند. این غفلت منجر به شکاف قابل توجهی در درک ما نسبت به سلوکیان شده است. این در حالیست که امپراتوری سلوکی نقش مهمی در شکل دادن به خاورمیانه هم از نظر فرهنگی و هم از نظر سیاسی داشته است.
معماران جهان هلنیستیتاثیر سلوکیان بسیار فراتر از میدان جنگ بود. آنان نقش مهمی در پر کردن شکاف بین اروپا و هند، تقویت تبادل فرهنگی و شکل دادن ناخواسته به جهان از طریق تعامل خود با سایر امپراتوریهای قدرتمند داشتند. سلوکیان وارث سنت فرهنگی وسیع هلنیستی بودند. این تاثیر در پروژههای معماری بزرگ آنان که با ترکیبی از سبکهای یونانی، بین النهرینی و مصری مشخص میشود آشکار شد. شهرهایی مانند انطاکیه پایتخت آنان دارای فضاهای عمومی چشمگیر، خیابانهای ستون دار و معابدی بود که با مجسمههایی به سنت یونانی تزئین شده بودند.
معماران سلوکی با تمرکز بر چیدمانهای هندسی و امکانات شهری نقشی کلیدی در توسعه شهرسازی ایفا کردند. سلوکیان در فلسفه جریانهای فکری جهان هلنیستی را پذیرفتند. اپیکوریسم، رواقی گرایی و شک گرایی همگی تحت حمایت آنان شکوفا شدند و دانشمندان را به سوی خود جذب کردند و بحثهای پرشوری را پرورش داد.
یکی از مهمترین کمکها توسط مگاستنس سفیر، مورخ و جغرافیدان یونانی سلوکی مستقر در پاتالی پوترا پایتخت باشکوه چاندراگوپتا مائوریا پادشاه هند در قرن سوم پیش از میلادی انجام شد. اثر مگاستنس که به عنوان یکی از اولین اروپاییها درباره هند نوشته بود به سنگ بنای شناخت شبه قاره هند تبدیل شد.
گزارشهای او علیرغم سوگیریهای بالقوه ذاتی در دیدگاه هر سفیری کماکان منابع ارزشمندی از اطلاعات است. مشاهدات دقیق مگاستنس در مورد جامعه هند از جمله سیستم پیچیده کاست، نقش فیلها در جنگ و ساتی (خودسوزی بیوه ها) و هم چنین سیاست و جغرافیا دریچهای برای اروپاییها به دنیای ناشناخته قبلی فراهم کرد. کار مگاستنس به مبنایی برای نویسندگان بعدی مانند استرابون نویسنده کتاب جغرافیای استرابو تبدیل شد. این روند تصور اروپاییان از هند را برای قرنهای آینده شکل داد. استرابون به توصیفات مگاستنس از موجودات عجیب و غریب اشاره کرد احتمالاً تفسیرهای نادرست از حیوانات واقعی یا شیوههای فرهنگی که به فانتزیهای اروپایی در مورد شرق عجیب و غریب دامن زد.
سلوکیان ممکن است نام آشنا نباشد، اما میراث ماندگار آنان غیرقابل انکار است. آنان تسهیل کننده تبادل فرهنگی، تامین کنندگان دانش و حامیان هنر، معماری و فلسفه بودند. نفوذ آنان از مرزهای جغرافیایی و محدودیتهای زمانی فراتر رفت و اثری پاک نشدنی در دنیای باستان بر جای گذاشت.
شورش یهودیان علیه سلوکیانبا این وجود، شاید ماندگارترین میراث سلوکیان از تعامل آنان با مردمی کوچک، اما باستانی در گوشه جنوب غربی امپراتوری شان ناشی میشود: یهودیان.
سلوکیان در قرن دوم پیش از میلاد بر یهودیه سایه طولانی انداختند. تحت سلطنت ظالمانه "آنتیوخوس چهارم اپیفانس" که به دلیل سیاستهای مذهبی ظالمانه و نامنظم خود لقب اپیمانس (دیوانه) برای او به کار برده شد او اتباع یهودی خود را به شدت آزرده خاطر ساخت. او معبد دوم یهودیان در بیت المقدس را مورد هتک حرمت قرار داد، مجسمه زئوس را ساخت و پرستش خدایان یونانی را اجباری کرد. او با ترویج زبان و آداب و رسوم مذهبی یونانی به دنبال یونانیزه کردن یهودیه بود. این شامل سرکوب اعمال سنتی یهودیان مانند ختنه و برگزاری شبات (تعطیلی روز شنبه یهودیان) و حمله مستقیم به هویت و ایمان یهودی میشد.
این ظلم او آتش شورش یهودیان را برانگیخت. در روستای کوچک مودین یک کاهن یهودی به نام "متاتیاس مکابئوس" و پسران اش از اجرای احکام آنتیوخوس خودداری ورزیدند. سرپیچی آنان باعث خیزش گسترده تری شد. شورش مکابیان در گرفت."یهودا مکابئوس" برجستهترین پسر متاتیاس به عنوان یک رهبر کاریزماتیک ظاهر شد و جناحهای مختلف یهودی را علیه دشمن مشترک متحد کرد.
شورش مکابیان از میدان نبرد فراتر رفت. این مبارزه برای جوهر یهودیت بود. این دوره تاثیر عمیقی بر اندیشه و هویت یهودی داشت. آسیب ناشی از آزار و شکنجه یهودیان تسوط سلوکیان باعث ایجاد متون آخرالزمانی مانند کتاب دانیال و کتاب خنوخ شد. این آثار مضامین قضاوت الهی، رنج عادلانه، و رهایی نهایی را بیان میکردند.
امپراتوری تضعیف شده سلوکی فرصتی را برای رومیان فراهم کرد که از آن درگیری برای گسترش نفوذ منطقهای خود استفاده کنند. رومیان با استفاده از یهودیه به عنوان مهرهای در جنگ قدرت سلوکیان را تضعیف کردند. در قرن اول پیش از میلاد مسیح رومیان بر آناتولی، سوریه و فلسطین مسلط شدند. در حالی که یهودیه بر روایت مبارزات سلوکیان در غرب تسلط دارد مرزهای شرقی آن امپراتوری نیز با چالشهایی مواجه بود.
در سرزمینهای ایرانی شان شورشهایی که با هدف احیای آداب و رسوم ایرانی انجام میشد و تهدیدی مهم محسوب میشد. در نهایت، سلوکیان نتوانستند کنترل ایران را حفظ کنند و راه را برای ظهور سلسلههای بومی اشکانی و ساسانی هموار ساختند. این امر زمینه را برای تقسیم خاورمیانه بین امپراتوریهای رقیب روم و ایران فراهم کرد الگویی که تا هفت قرن بعد از فتح شام و ایران توسط اعراب مسلمان تغییری پیدا نکرد.